ترجمه مقاله

بغی

لغت‌نامه دهخدا

بغی . [ ب ُ غ َن ْ ] (ع مص ) جستن چیزی را. (ناظم الاطباء). طلبیدن . (از اقرب الموارد). جستن کسی را و اعانت کردن وی را در طلب . (از منتهی الارب ). || بر طلب چیزی داشتن کسی را. || آماس کردن ریش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیاماسیدن جراحت و ریم دار شدن آن . (تاج المصادر بیهقی ). || بتأمل نگریستن بسوی چیزی و انتظار کردن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نظر کردن بچیزی و چشم داشتن . (آنندراج ). || سخت باریدن باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیک باران باریدن و پر شدن آب رودخانه . (تاج المصادر بیهقی ). || تجاوز کردن از حد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). از حد درگذشتن . (ترجمان علامه جرجانی ص 27). || عدول کردن از حق . (منتهی الارب ). تعهد کردن و عدول کردن از حق . (ناظم الاطباء). از حق برگشتن . (آنندراج ). طلب بناحق . (یادداشت مؤلف ). تجاوز از حق ودست درازی کردن . (از اقرب الموارد). || دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || زنا کردن . بُغاء، بُغْیَة، بِغْیَة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به همین مصادر شود.
ترجمه مقاله