بفت
لغتنامه دهخدا
بفت . [ ب َ ] (اِ) بفته . مخفف لفظ بافت است که اسم مصدر بافتن است و همیشه با کلمه ٔ دیگر مرکب استعمال میشود مثل زربفت و گهربفت . (فرهنگ نظام ). مخفف بافت . (دزی ج 1 ص 102). رجوع به زربفت و گهربفت و بفته شود :
بگسترد برجای زربفت برد
بمرمر برافشاند دینار خرد.
خزان بد شده ز ابر و از یاد رفت
سر کوهسار و زمین زربفت .
یک جوق برمثال خردمندان
با مرکب و عمامه ٔ زربفته .
|| نوعی پارچه از کتان سفید بافت هندوستان .
بگسترد برجای زربفت برد
بمرمر برافشاند دینار خرد.
اسدی (از آنندراج ).
خزان بد شده ز ابر و از یاد رفت
سر کوهسار و زمین زربفت .
اسدی (از آنندراج ).
یک جوق برمثال خردمندان
با مرکب و عمامه ٔ زربفته .
ناصرخسرو (از آنندراج ) (فرهنگ نظام ذیل بفته ).
|| نوعی پارچه از کتان سفید بافت هندوستان .