بفرزندی برداشتن
لغتنامه دهخدا
بفرزندی برداشتن . [ ب ِ ف َ زَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پسرخواندگی گرفتن . (آنندراج ) :
چرخ آنروز که گهواره ز پیشم برداشت
پدر عشق بفرزندی خویشم برداشت .
دل همان روز پدر از من شیدا برداشت
که بفرزندیم این عشق جگرخا برداشت .
و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 78 شود.
چرخ آنروز که گهواره ز پیشم برداشت
پدر عشق بفرزندی خویشم برداشت .
میرزاملک مشرقی (از آنندراج ).
دل همان روز پدر از من شیدا برداشت
که بفرزندیم این عشق جگرخا برداشت .
واقف خلخالی (از آنندراج ).
و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 78 شود.