ترجمه مقاله

بقایا

لغت‌نامه دهخدا

بقایا. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بقیه . || باقی مانده ها و تتمه ها. (ناظم الاطباء) : نصر با بقایای لشکر بقوش رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || مانده ها. بقایای مالیاتی : علی بن نصربن هارون را که وزیر عضدالدوله [ بود ] بگرفت و اموال و بقایای عمال که در تصرف او بود بستد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ) . باقی املاک بفروخت و از عهده ٔ بقایا که بر او متوجه بود بیرون آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و مجموع اموال از مردم هر مملکتی بستد و جمع کرد تا غایتی که ایشان را هیچ نماند و این سال را سال موانید نام نهادند یعنی سال بقایا پس بقایای همه شهرها مستخلص گردانیدند و محصل کردند مگر بقایای اصفهان که در آن تأخیر افتاد بسبب اهل قم که در ادای آن تمرد و سرکشی میکردند و از ادای بقایا امتناع مینمودند. (تاریخ قم ص 30). || آثار و رسوم . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله