ترجمه مقاله

بقلنقار

لغت‌نامه دهخدا

بقلنقار. [ ب ِ ل َ ] (ترکی ، اِ) بغلنقاز. بَقْلَنْقاز پرنده ای کبودرنگ و ابلق ، پاهایش دراز و منقارش پهن و گوشتش حلال و مأکول . (از ناظم الاطباء) (از سروری ). جانوری است بزرگ . (شرفنامه ٔ منیری ). میرزا ابراهیم گوید که این لفظ ترکی است . (سروری ). || نام گوشه ای است از چهل و هشت گوشه ٔ نغمات . (سروری ). رجوع به بغلنقاز شود.
ترجمه مقاله