ترجمه مقاله

بلغار

لغت‌نامه دهخدا

بلغار. [ ب ُ ] (اِ) پوستهای رنگین خوشبوی موجدار، و آن را تلاتین خوانند. (برهان ). چرمی محکم و سطبر که از آن مجری و صندوق و چالمه و مانند آن کردندی . (یادداشت مرحوم دهخدا). چرم بودار، که آنرا ادیم گویند. (غیاث ). مشهور آنست که رنگ و بوی آن از طلوع سهیل است و در فرهنگی بدیدن آمده که دود چوبی میدهند رنگینی و خوشبویی از آن میشود. (از هفت قلزم ). و رجوع به بلغار، در معنی اسم خاص آن شود :
چون گشت سپیدی جام از سرخی می پنهان
گویی که به روم اندر بلغار همی پوشد.

خاقانی .


صاحب آنندراج گوید: به معنی چرم ادیم چنانکه مشهور است در کتب معتبره نیاورده اند اماکاتبی بدین معنی اشارتی کرده وجمله ای از چرم که بازداران در دست کنند آورده و به بلغار نسبت داده چنانکه گفته : بازداران ترا بر بهله ٔبلغار گل .
- مثل بلغار ؛ چرم یا پارچه ٔ محکم که آب پس ندهد. (امثال و حکم دهخدا).
ترجمه مقاله