ترجمه مقاله

بلمز

لغت‌نامه دهخدا

بلمز. [ ب ِ م َ ] (ترکی ، فعل ) بیلمز. سوم شخص مضارع مفرد منفی از مصدر بیلماق بمعنی نمی داند :
بر فصیحان نکته می گیرد چو میگردد عرب
جمله بلمز بر زبان دارد چو گردد ترکمان .

نورالدین ظهوری (از آنندراج ).


|| (ص ) در تداول مرادف هیچ ندان بکار رود.
ترجمه مقاله