ترجمه مقاله

بناگاه

لغت‌نامه دهخدا

بناگاه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) بغتةً. (آنندراج ). بناگه . ناگهان . ناگاه . (فرهنگ فارسی معین ). بناگاهان :
جام تجلیش که بناگاه میدهند
می دان یقین که بر دل آگاه میدهند.

اسیر لاهیجی (از آنندراج ).


رجوع به ناگاه شود.
ترجمه مقاله