ترجمه مقاله

بندقة

لغت‌نامه دهخدا

بندقة. [ ب ُ دُ ق َ ] (ع اِ) واحد بندق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گلوله ٔ خرد و سنگ مدور. (ناظم الاطباء). هر چیز مدور بزرگتر از نخود. (از بحر الجواهر) (یادداشت بخط مؤلف ). || او چیزی است که در مقعد قرار دهند، مثل شیاف . (بحر الجواهر). || وزنی به اندازه ٔ درهمی است و بعضی اطباء به اندازه یک مثقال و بعضی چهار دانگ دانند. مقدار وزنی به اندازه درهمی . (مفاتیح ) (از بحرالجواهر) (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله