ترجمه مقاله

بندق

لغت‌نامه دهخدا

بندق . [ ب ُ دُ ] (ع اِ) غلوله ٔ گلین . (غیاث ). گلوله ٔ گلین و مانند آن که می اندازند. بندقه یکی ، بنادق جمع. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). چیزی که او را می اندازند. (از اقرب الموارد). کمان گروهه . گروهه ٔ گلین :
قدر فندق افکنم بندق حریق
بندقم در فعل صد چون منجنیق .

مولوی .


ترجمه مقاله