ترجمه مقاله

بندگشاد

لغت‌نامه دهخدا

بندگشاد. [ ب َ گ ُ ] (اِ مرکب ) وتر. عضله . (فرهنگ فارسی معین ). || مفصل . (یادداشت بخط مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ) : از این مهره و از آن مغاک ، بندگشادی خوش حاصل شود و حرکت ران و رفتن ، بدین بندگشاد است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، از یادداشت مؤلف ). و هنگام نشستن و برخاستن از بندگشادهای او [ خداوند علت بواسیر ] آواز همی آید آنرا فرقعه گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ایضاً). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ترجمه مقاله