بند کشیدن
لغتنامه دهخدا
بند کشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تکه و بند ازار را در نیفه ٔ شلوار و جز آن جای دادن . || پر کردن فاصله ٔ میان دو آجر از گچ . || زندان را تحمل کردن . در بند و اسارت بودن :
بی هیچ گنه چونکه در این دار بماندی
بی هیچ گنه بند کشیدن دشوار است .
بی هیچ گنه چونکه در این دار بماندی
بی هیچ گنه بند کشیدن دشوار است .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 55).