ترجمه مقاله

بهارگاه

لغت‌نامه دهخدا

بهارگاه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) ربیع. (مهذب الاسماء). فصل بهار. مقابل تابستانگاه یا پائیزگاه یا زمستانگاه . (از فرهنگ فارسی معین ) :
عاجز شود از اشک و غریو من
هر ابر بهارگاه با بختو.

رودکی (احوال و اشعار ج 3 ص 1068).


و بهارگاه سوی غزنین برویم . (تاریخ بیهقی ). پژند ... دربهارگاه پدید آید. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). و چندان مدت که توقف می کرد به انتظار بهارگاه بود در بیابان آب و گیاه بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 80). و پادشاه زادگان و خویشان که در آن نزدیکی بودند تمامت در موافقت بهارگاه قراقورم چون ثریا جمع شدند. (جهانگشای جوینی ). و بهارگاه ارغون آقا بارگاهی هزار میخی زر اندر زر و خرگاهی عالی . (تاریخ رشیدی ). گوئیم لفظ هوادلیل بود بر سه معنی ، با یکی هوای فصول سال چون تابستان و زمستان و بهارگاه و تیرماه . (هدایةالمتعلمین ). و آنرا باید به بهارگاه ببرند تا دیگر باره برآید.(فلاحت نامه ).
ترجمه مقاله