بهمن
لغتنامه دهخدا
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) پسر پادشاه اردوان . (ولف ) :
مر او را خجسته پسر بود هفت
چو آگه شد از پیش بهمن برفت .
گریزان بشد بهمن اردوان
تنش خسته از تیر و تیره روان .
فردوسی (ص 1941).
مر او را خجسته پسر بود هفت
چو آگه شد از پیش بهمن برفت .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1939).
گریزان بشد بهمن اردوان
تنش خسته از تیر و تیره روان .
فردوسی (ص 1941).