ترجمه مقاله

بهنانه

لغت‌نامه دهخدا

بهنانه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) میمون که بوزینه باشد. (برهان ). بوزینه . (غیاث ). جانوری معروف و آنرا کپی نیز گویند و بتازیش قرد خوانند وابوزنه کنیت او است . (شرفنامه ). نوعی از میمون . (آنندراج ) (انجمن آرا). بوزینه و میمون . (ناظم الاطباء).و این لغت با بای فارسی اصح است ... (آنندراج ). پهنانه . بوزینه . میمون . (فرهنگ فارسی معین ) :
اگر ابروش چین آرد سزد گر روی من بیند
که رخسارم پر از چین است چون رخسار بهنانه .

کسائی .



چنبک زند چو بوزنه خنبک زند چو خرس
آن بوزنینه ریشک بهنانه منظرک .

خاقانی (از آنندراج ).


دشمنت گرچه آدمی شکل است
هست کمتر بسی ز بهنانه .

شمس فخری .


ترجمه مقاله