ترجمه مقاله

بهیم

لغت‌نامه دهخدا

بهیم . [ ب َ ] (ع ص ، اِ) سیاه و تاریک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیاه . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) :
دیو دنیای جفاپیشه ترا سخره گرفت
چو بهایم چه دوی از پس این دیو بهیم .

ناصرخسرو.


|| خالص و بی آمیزش چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اسب یکرنگ که هیچ یک رنگ دیگر در آن مخالف رنگ وی نباشد. مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ج ، بُهم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || میش سیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آواز بی ترجیع، یقال صوت بهیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || انگشت ابهام . (از ذیل اقرب الموارد) (از متن اللغة). || لیل بهیم ؛ شبی که تا سحرگاهان در آن روشن نباشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
ترجمه مقاله