ترجمه مقاله

بوالعجبی

لغت‌نامه دهخدا

بوالعجبی . [ بُل ْ ع َ ج َ ] (حامص مرکب ) چیزهای عجیب و بدیع. هر چیز به شگفت آورنده . شعبده بازی . (ناظم الاطباء). تردستی . چشم بندی :
از بوالعجبی گویی خون دل عاشق را
در گوهراشک خود دلدار همی پوشد.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 500).


قضا به بوالعجبی تا کی ات نماید لب
به هفت مهره ٔزرین و حقه ٔ مینا.

خاقانی .


این بوالعجبی و چشم بندی
در صنعت سامری ندیدم .

سعدی .


بوالعجبی های خیالت ببست
چشم خردمندی و فرزانگی .

سعدی .


پری نهفته رخ و دیو در کرشمه ٔ ناز
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبی است .

حافظ.


رجوع به بلعجبی شود.
ترجمه مقاله