ترجمه مقاله

بچاق

لغت‌نامه دهخدا

بچاق .[ ب ُ ] (ترکی ، اِ) کارد. (غیاث اللغات ) چاقو. تیغ. کارد که آلت بریدن است . (فرهنگ نظام ) :
شب فراق خروس سحر نفس نکشید
خوش آن زمان که سرش را ببرم از بچاق .

فوقی یزدی (از فرهنگ نظام ).


ظاهراً صورت دیگر کلمه ٔ پِچاق (پیچاق ) امروزی است .
ترجمه مقاله