ترجمه مقاله

بیاض

لغت‌نامه دهخدا

بیاض . [ ب َ ] (ع اِ) شیر. || سپیدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سفیدی . سپیدی . (فرهنگ فارسی معین ). ضد سواد. (اقرب الموارد). || سفیده . سپیده . (فرهنگ فارسی معین ).
- بیاض البیض ؛ سپیدی تخم مرغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- بیاض العین ؛ سپیدی چشم . (ناظم الاطباء).
|| (اِ مص ) درخشندگی . تابش .
- بیاض تیغ ؛ درخشندگی شمشیر. (ناظم الاطباء).
- بیاض خور ؛ پرتو آفتاب و روز.
|| (اِ) کتابچه ٔ سپید نانوشته . (ناظم الاطباء). کتابچه و دفتر سفید نانوشته . (فرهنگ فارسی معین ). || کتابچه ای که جهت یادداشت در بغل گذارند. (ناظم الاطباء). کتابچه ای که در آن مطالبی سودمند یادداشت کنند. دفتر بغلی . || کتاب دعا. (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله