ترجمه مقاله

بیت معمور

لغت‌نامه دهخدا

بیت معمور. [ ب َ / ب ِ ت ِ م َ ] (اِخ ) بیت المعمور :
ای در زمین ملت معمار کشور دین
بادی چو بیت معمور اندر فلک معمر.

خاقانی .


سزد گر عیسی اندر بیت معمور
کند تسبیح از این ابیات غرا.

خاقانی .


رسیده جبرئیل از بیت معمور
براقی برق سیر آورده از نور.

نظامی .


خرابه ای است که خوشتر ز بیت معمور است
تنی که از طپش دل خراب میسازند.

صائب (از آنندراج ).


همین ماییم و یکدل اندر آن دل زخم ناسوری
نباشد چون دل ویرانه ٔ ما بیت معموری .

مسیح کاشی (از آنندراج ).


و رجوع به بیت المعمور شود.
ترجمه مقاله