ترجمه مقاله

بیجوهر

لغت‌نامه دهخدا

بیجوهر. [ ج َ / جُو هََ ] (ص مرکب ) ناهنرمند و نادان و بی عقل و هیچکاره . (آنندراج ). کنایه از مردم بی هنر و بی عقل و هیچکاره باشد. (برهان ). نادان و بی هنر و بی عقل . (ناظم الاطباء). بی هنر. هیچکاره . || آنچه جوهر ندارد. (فرهنگ فارسی معین ). عاری از جوهر :
چه راحت است مرا بی حضور حضرت تو
چه هستی است عرض را بطبع بی جوهر.

قاآنی .


و رجوع به جوهر شود.
ترجمه مقاله