ترجمه مقاله

بیخته

لغت‌نامه دهخدا

بیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) چیزی که از غربال رد شده باشد. (ناظم الاطباء). منخول . مغربل :
هرگز نبرد کسی ببازار
نابیخته گندم بهایی .

ناصرخسرو.


|| پیچیده : مطوی برابر (مقابل ) منشور، و اصل نشر خلاف طی باشد و منه : نشرالموتی ؛ای احیاهم ، برای آنکه تا مرده باشند چون بیخته باشند چون زنده شوند افراخته شوند. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 405 ص 4). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ترجمه مقاله