بیش خورد
لغتنامه دهخدا
بیش خورد. [ خوَرْدْ/خُرْدْ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خوردن بسیار. بسیارخواری . (یادداشت مؤلف ) :
چنین داد پاسخ که از بیش خورد
مگر آرزو بازگردد بدرد.
|| (نف مرکب ) پرخور و شکم پرست . (شرفنامه چ وحید ص 209) :
که ایرانی از رومی بیش خورد.
چنین داد پاسخ که از بیش خورد
مگر آرزو بازگردد بدرد.
فردوسی .
|| (نف مرکب ) پرخور و شکم پرست . (شرفنامه چ وحید ص 209) :
که ایرانی از رومی بیش خورد.
نظامی .