ترجمه مقاله

بیش

لغت‌نامه دهخدا

بیش . (اِ) نام بیخی است مهلک و کشنده شبیه به ماه پروین . گویند هر دو از یک جا رویند. (برهان ) (از انجمن آرا). بیخ گیاهی است بغایت زهر قاتل . (رشیدی ). گیاهی سمی و مهلک و شبیه به گیاه زنجبیل که در هندوستان روید. (ناظم الاطباء). گیاهی باشد چون زنجبیل در حال خشکی و تازگی در دواها بکار است . و دانگی از آن زهر کشنده است . (یادداشت مؤلف ). نباتی است مشابه زنجبیل و گاه در آن زهر کشنده روید و تریاق آن گوشت سمانی و گوشت فارةالبیش است و سمانی مرغی است بیش میخورد و نمیمیرد. (منتهی الارب ).گیاهی است سمی که در هند روید و تازه و خشک است و شبیه زنجبیل است . (از اقرب الموارد). به هندی بس نامند و او بیخی است منبت او چین و کوهی که هلاهل نامند وبهمین جهت آن را زهر هلاهل گویند. رجوع به تذکره ٔ داود انطاکی و تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه و ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی و مفردات ابن بیطار و اختیارات بدیعی شود : بیش بزمین هند میباشد نیم درم از آن زهر قاتل است . (نزهةالقلوب ). بیش پیش نخوانیش که زهر بیش در طعام کند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 14 س 5). || ریشه و یا چیزی است در نخل خرما که از آن رسن و حصیر بافند: الفحل ؛ حصیر از بیش خرما. (مهذب الاسماء). || (اصطلاح نجوم ) بیش فارسی بمعنی ترح و آفت عربی است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ترجمه مقاله