بیمارگون
لغتنامه دهخدا
بیمارگون . (ص مرکب ) بیمارسان . بیمارگونه . بیمارون . به رنگ بیمار. (آنندراج ).کسی که بواسطه ٔ ناخوشی رنگش برگشته باشد. (ناظم الاطباء). همانند بیماران در زردی رخسار و لاغری اندام .
- بیمارگون شدن ؛ همانند بیماران گشتن در زردی و لاغری اندام :
چو بیمارگون شد ز غم چشم نرگس
مر او را همی لاله تیمار دارد.
- بیمارگون شدن ؛ همانند بیماران گشتن در زردی و لاغری اندام :
چو بیمارگون شد ز غم چشم نرگس
مر او را همی لاله تیمار دارد.
ناصرخسرو.