ترجمه مقاله

بینی

لغت‌نامه دهخدا

بینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج از بهار عجم ). مضاعف «نای » فارسی است و اصل و یا همریشه ٔ کلمه ٔ نازوس لاتینی است که فرانسه ها «نه » را از آن گرفته اند. (یادداشت مؤلف ). شاید از بی (بیس لاتینی = دوبار، مکرر) و نای یا نی بمعنی قصب و قصبه باشد و مجموع مرکب بمعنی دولول و دونای است مانند: بی نیو ، نوعی نای انبان دارای دو نای و دو قصب . (یادداشت مؤلف ) . رجوع به بی نیو شود. جزء برآمده ای از صورت که در مابین دهان و پیشانی واقع شده و قوه ٔ شامه در جوف آن می باشد. (ناظم الاطباء).
اندر تشریح بینی .... بینی آلت دو کار است یکی بوئیدن ، دیگری آواز را صافی کردن و نیمه ٔ بالائین او استخوان است و نیمه ٔ زیرین غضروف است اما مجرای بینی تا بمصفاه ... گشاد است و اندر غشای دماغ برابر این مصفاه منفذی است که بویها بدان منفذ بدماغ رسد و حس بویها بدان دو فزونی است ، چون دو سر پستان که از پیش دماغ بیرون آمدست و طبیبان آن را الحلمتان گویند و از هر دو سوراخ بینی دو منفذ دیگری بکام کشیده است ، آواز بدین دو منفذ صافی شود نه بینی که هرگاه که مردم را زکام و نزله افتد بسبب رطوبتها که بدین منفذها فرود می آید گرفته تر میشود؟ و همچنین از بینی اندر گوشه ٔ هر چشمی منفذی گشاده است و بدین منفذ طعم سرمه بزبان رسد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی باب چهارم از گفتار پنجم ).
در وسط صورت و در جلوی حفره های بینی برآمدگی فردی است بنام بینی .
شکل خارجی : مانند هرم مثلث القاعده ای است که دارای سه سطح (خلفی ، دو تا طرفی ) و سه کنار (دو طرفی ، قدامی )، یک رأس و یک قاعده میباشد.
سطوح : سطوح طرفی مسطح و مثلثی شکل و بطرف گونه متوجه میباشد. نیمه ٔ فوقانی آنها ثابت و نیمه ٔتحتانی که همان پره های بینی میباشد متحرکند.
سطح خلفی بشکل ناودانی است که با حفره های بینی یکی میگردد.
کناره های طرفی : با قسمتهای مجاور صورت شیارهائی را تشکیل میدهد که از بالا بپائین عبارتند از: شیار بینی پلکی ، بینی گونه ای ، بینی لبی .
کنار قدامی یا پشت بینی ، بشکل خطی است که بطرف پائین و جلو متمایل است و انتهای آن را بریدگی گردی بنام نوک بینی تشکیل میدهد. جهت و شکل این کنار در اشخاص مختلف متغیر است . (مستقیم ، محدب ، مقعر زین شکل و غیره ).
رأس : در فضای بین دو ابرو قرار دارد.
قاعده : اگر کنار قدامی مستقیم باشد قاعده ٔ بینی افقی و اگر محدب باشد مایل بپائین وبالاخره اگر کنار قدامی مقعر باشد قاعده بطرف بالا متوجه است . در وسط قاعده ٔ بینی قسمتی است بنام دیواره ٔزیر تیغه ٔ بینی که در طرفین آن سوراخهای منخرین واقعند این سوراخها گرد یا بیضی بوده و قطر اطولشان نسبت بنژادهای مختلف متفاوتست (نژاد سیاه عرضی ، نژاد سفید قدامی خلفی ، نژاد زرد مایل ).
ساختمان بینی از چهار قسمت (استخوانی ، عضلانی ، پوشش خارجی ، پوشش داخلی ) ساخته شده است .
الف - استخوان بندی بینی : شامل دو قسمت است یکی استخوانی و دیگری غضروفی . قسمت استخوانی شامل استخوان مخصوص بینی و شاخه ٔ صعودی فک اعلی می باشد. قسمت غضروفی تشکیل شده است از:
1 - غضروفهای اصلی (غضروف دیواره ٔ بینی ، غضروفهای طرفی ، غضروفهای پره ٔ بینی ). 2 -غضروفهای فرعی .
غضروف دیواره ٔ بینی تیغه ٔ غضروفی است که بطور عمودی در زاویه ٔ بین استخوان تیغه ای و صفحه ٔ عمودی استخوان پرویزنی قرار گرفته است و دارای دو سطح طرفی و چهار کنار می باشد. غضروفهای طرفی دو غضروف کوچک و مثلثی شکل میباشند که در طرفین خط وسط صورت در پائین استخوانهای مخصوص بینی و در بالای پره های بینی قرارداشته و قسمتی از سطح طرفی بینی را تشکیل میدهد. و هر یک دارای سه کنار: قدامی ، فوقانی و تحتانی میباشد. غضروفهای هوشکه دو تیغه ٔ نازک و باریکی میباشند که در طرفین غضروف دیواره ٔ بینی در طول کنار خلفی تحتانی آن و در عقب خار بینی قرار دارند. در هر طرف منخرین یک غضروف پره ٔ بینی قرار دارد و بشکل تیغه ٔ نازک و کوچکی است که در جلو و در خارج و در داخل سوراخ بینی را محدود میسازد. این غضروف دارای سه قسمت خارجی و داخلی و قدامی است .
غضروفهای فرعی ، قطعات کوچک غضروفی هستند که در فواصل غضروفهای طرفی و پره های بینی قرار دارند. و در فاصله ٔ بین غضروفهای بینی پرده ٔ لیفی قرار دارد و از طرفی بضریع استخوان و از طرف دیگر بضریع غضروفها متصل میباشند.
ب - طبقه عضلانی : این عضلات عبارتند از هرمی ، مثلث لب ها، مورد شکل ، گشادکننده ٔ منخرین ، بالابرنده ٔ پره ٔ بینی و لب فوقانی که تمام این عضلات از شاخه های انتهای عصب صورتی عصب میگیرند.
ج - طبقه ٔ پوشش خارجی را پوست بینی تشکیل میدهد و در زیر آن یک طبقه نسج سلولی چربی قرار دارد.
د - طبقه ٔ پوشش داخلی : قسمت قدامی تحتانی بینی را پوست منخرین و قسمت خلفی فوقانی آن را مخاط بینی تشکیل میدهد.
حفره های بینی : دو مجرای قرینه و پیچ و خم داری هستند که در طرفین خط وسط صورت قرار گرفته و اولین قسمت مجرائی است که از آن هوا عبور مینماید و همچنین عضوحس شامه میباشد و از جلو بعقب شامل دو قسمت است که عبارتند از منخرین و حفره های بینی استخوانی که از مخاط بینی پوشیده شده اند:
الف - منخرین : در قسمت قدامی حفره های بینی فضائی است بنام منخرین که به واسطه ٔ غضروفهای پره ٔ بینی و پرده ٔ لیفی محدود بوده .
ب - حفره های بینی حقیقی ، مخاط بینی : هر یک از حفره های بینی استخوانی چنانچه سابقاً ذکر گردید دارای چهار جدار (خارجی ، داخلی ، فوقانی ، تحتانی )و دو سوراخ (قدامی ، خلفی ) میباشند که بوسیله ٔ مخاطی بنام مخاط بینی پوشیده شده اند.
عروق و اعصاب حفره های بینی : حفره های بینی از شاخه های شرایین سبات خارجی و داخلی مشروب میشوند و شرایین سبات داخلی عبارتند از پرویزنی قدامی و خلفی (شاخه های شریان عینی ) و شرایین سبات خارجی عبارتند از بعضی از شاخه های شریان فکی داخلی (شریان کامی فوقانی ، شریان شب پره ای کامی ، شریان اجلی کامی ) و برخی از شاخه های شریانی صورتی (شریان پره های بینی شریان زیرتیغه ای ). وریدهای بینی از شبکه ٔ وریدی که در زیر مخاط قرار دارند بوجود آمده و همراه شرایین همنام خود میباشند و لنفاتیک های حفره ٔ بینی بعقده های عقب حلقی و بعقده های فوقانی زنجیر و داج داخل و منتهی میشوند و لنفاتیکهای بینی بعقده های تحت فکی ختم میگردند و اعصاب بینی عبارتند از عصب شامه ، عصب شب پره ای کامی و عصب بینی داخلی . (از کالبدشناسی انسانی تألیف منوچهر حکیم ، سیدحسین گنج بخش ، ج 1 ص 229 به بعد) :
بینی او تارک ابریشمین
بسته بر تاری ز ابریشم عقد
از فروسو گنج و از هر سو بهشت
سوزنی سیمین میان هر دو خد.

ابوشعیب هروی (لباب الالباب ج 1 ص 5).


تنش زشت و بینی کژ و روی زرد
بداندیش و کوتاه و دل پر ز درد.

فردوسی .


ز بینیش بگشاد یک روز خون
پزشک آمد از هر سویی رهنمون .

فردوسی .


معذور است ار با تو نسازد زنت ای غر
زان گند دهان تو و زان بینی فژغند.

عمارة.


ایا کرده در بینی ات حرص و رس
از ایزد نیایدت یک ذره ترس .

لبیبی .


چو آید زو برون حمدان بدان ماند سر سرخش
که از بینی سقلابی فرود آید همی خله .

عسجدی .


لنگی بلندبینی و گنگی بزرگ پای
محکم سطبر ساقی زین گرد ساعدی .

عسجدی .


دیدن ز ره چشم و شنیدن ز ره گوش
بوی از ره بینی چو مزه کام و زبان را.

ناصرخسرو.


وگر بینی که بوی گل پذیرد
دماغ دل ز بویش ذوق گیرد.

ناصرخسرو.


بتاریکی اندر گزاف از پی او
مدو کت برآید بدیوار بینی .

ناصرخسرو.


هست همانا بزرگ بینی آن زال
چادر از آن عیب پوش بینی زالست .

خاقانی .


تو گوئی بینیش تیغست از سیم
که کرد آن تیغ سیبی را به دو نیم .

نظامی .


لجام در سر شیران کند صلابت عشق
چنان کشد که شتر را مهار در بینی .

سعدی .


تهی از حکمتی بعلت آن
که پری از طعام تا بینی .

سعدی .


دفع کن از مغز و از بینی زکام
تا که ریح اﷲ آید در مشام .

مولوی .


- باد بروت در بینی ؛ کنایه از نخوت و تکبر و غرور :
این باد بروت و نخوت اندر بینی
آن روز که از عمل بیفتی بینی .

سعدی .


- باد به بینی افکندن ؛ کنایه از تکبر کردن .
- بینی بخاک مالیدن ؛ خوار و مغلوب شدن .
- بینی پرباد ؛کنایه از تکبر و غرور.
- بینی کسی را بخاک مالیدن ؛ او را ذلیل و خوار مغلوب کردن .
- موی بینی کسی شدن ؛ موی دماغ کسی شدن . مزاحم او گردیدن .
|| در تداول عامه آب بینی را نیز گویند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).
- بینی ِ در ؛ دماغه ٔ در. چوبی که بر تخته ٔ در نصب کنند تا هر دو تخته با هم بسته شوند و محکم گردند ویکی بر دیگری باشد. (آنندراج از بهار عجم ). پیچ و آهنی که بدان تخته ها را محکم سازند. (ناظم الاطباء). عرنین باب . (مهذب الاسماء). محجوبه . زافره . دماغه . (یادداشت مؤلف ).
- بینی در (مدخل ) ؛ پرده ٔ در اطاق یا خیمه . (ناظم الاطباء).
- بینی چراغ ؛ فتیله و یا شعله ٔ آن . (ناظم الاطباء).
- || سوختگی پلیته . (یادداشت مؤلف ). سوخته ٔ نوک فتیله ٔ چراغ که با گل گیر وجز آن گیرند تا روشنائی چراغ افزاید: تقریط؛ بینی چراغ پاک کردن . (منتهی الارب ). قراط؛ چراغ یا بینی آن .(منتهی الارب ).
- بینی کوه ؛ دماغه ٔ کوه و قله ٔ آن . (ناظم الاطباء). برآمدگی سر کوه . (غیاث ). تیغ کوه . برآمدگی سر کوه . (از آنندراج ). خرم . (منتهی الارب ). راعف . (مهذب الاسماء). شناخ . (منتهی الارب ). رعن . (ناظم الاطباء). خیشوم الجبل . مخرم الجبل . رعن . بینی ساره ٔ کوه . (منتهی الارب ): خیاشیم الجبال ؛ بینیهای کوه . (یادداشت مؤلف ) :
برویش بینی از بس ضعف و اندوه
کشیده تیغ همچون بینی کوه .

سلیم .


|| (اصطلاح موسیقی ) تکیه گاه زه ها (اوتار) یا سیمها در بالای آلات ذوات الاوتار (رودجامگان ) مقابل خرک (مط) که در پائین آلت بر کاسه قرار دارد و آنرا بعربی انف گویند. (یادداشت مؤلف ). || نوک چکمه . (ناظم الاطباء): خفاف مفرطمه ؛ موزه های بینی دار. (منتهی الارب ). || پوزه ٔ حیوانات . (ناظم الاطباء). || (پسوند) مزید مؤخر امکنه : چناربینی . زن بینی . خان بینی . (یادداشت مؤلف ). || (ع اِ) نوعی از ذرت سفید. (تاج العروس ).
ترجمه مقاله