ترجمه مقاله

بیهوش شدن

لغت‌نامه دهخدا

بیهوش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مدهوش شدن . مفقود گشتن حس و سایر مشاعر. (ناظم الاطباء). بیخود گشتن . غش کردن . مغمی علیه یا مغشی علیه گردیدن . بیخود شدن . از خود بیخود شدن . غشیان . غشیة آمدن . اغماء. (یادداشت مؤلف ): خمد؛ بیهوش شدن مریض یا مردن . (منتهی الارب ). صعق ؛ بیهوش شدن . (ترجمان القرآن ) : آهی بزد و بیهوش شد. (گلستان ).
رجوع به بیهش شدن شود.
ترجمه مقاله