ترجمه مقاله

بی خویشی

لغت‌نامه دهخدا

بی خویشی . [ خوی / خی ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیخویش . بیخودی .از خود بی خود شدگی . از خودی خود رستگی :
کار من سربازی و بی خویشی است
کار شاهنشاه من سربخشی است .

مولوی .


ترجمه مقاله