ترجمه مقاله

بی زوار

لغت‌نامه دهخدا

بی زوار. [ زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + زوار) بی زاور. آنکه تیماردار ندارد. بی پرستار. بینوا. بی پناه :
منم بی زواری بزندان شاه
کسی را بنزدیک من نیست راه .

فردوسی .


رجوع به زوار و زاور و بی زاور شود.
ترجمه مقاله