ترجمه مقاله

بی سنگ

لغت‌نامه دهخدا

بی سنگ . [ س َ ] (ص مرکب ) (از: بی + سنگ )بی وقار و تمکین . (رشیدی ). کنایه از بی وقر باشد. (انجمن آرا). سبک و بی وقار. (از آنندراج ) :
اسکاف گه بروی گدا روی پیر خنگ
بی سنگ غر زنی که سرت باد زیر سنگ .

سوزنی .


در باب شاعری که مباد اوی امیر شعر
بی سنگ شاعری است بکوبم سرش بسنگ .

سوزنی .


من بی سنگ خاکی مانده دلتنگ
نه در خاکم در آسایش نه در سنگ .

نظامی .


و رجوع به سنگ شود. || بی طاقت :
ملک بی سنگ شد زان سنگ سفتن
که بایستش بترک لعل گفتن .

نظامی .


ترجمه مقاله