بی سپاهیلغتنامه دهخدابی سپاهی . [ س ِ ] (حامص مرکب ) نداشتن لشکر و سپاه : کز بی مددی و بی سپاهی کردم بفریب صلح خواهی . نظامی .رجوع به سپاه و سپاهی شود.