ترجمه مقاله

بی نان

لغت‌نامه دهخدا

بی نان . (ص مرکب ) (از: بی + نان ) که نان و قوت نداشته باشد. بی خوراک . فاقد ماده ٔ تغذیه . که وسیله ٔ تغذیه ندارد :
چو بی نان و بی آب و بی تن شدند
از ایران سوی شهر دشمن شدند.

فردوسی .


|| بی خورش . بی قاتق .
- بی نانخورش ؛ بی قاتق : اقفار؛ بی نان خورش گردیدن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله