بی ننگی
لغتنامه دهخدا
بی ننگی . [ ن َن ْ] (حامص مرکب ) (از: بی + ننگ + ی ) از ننگ بدور بودن (از اضداد است ). (یادداشت مؤلف ). || بی عاری و بی وقاری و بی شرمی . (ناظم الاطباء) :
از غایت بی ننگی و از حرص گدائی
استادتر از وی همه این یافه درایان .
از غایت بی ننگی و از حرص گدائی
استادتر از وی همه این یافه درایان .
سوزنی .