بی شر
لغتنامه دهخدا
بی شر. [ ش َرر / ش َ ] (ص مرکب ) (از: بی + شر) بدون شر. دور از شر :
سِیُمْشان بد او مه که هرگز نجوید
مگر خیر بی شرّ یا نفعبی ضر.
- بی شر و شور ؛ (از اتباع )، آرام . رجوع به شر شود.
سِیُمْشان بد او مه که هرگز نجوید
مگر خیر بی شرّ یا نفعبی ضر.
ناصرخسرو.
- بی شر و شور ؛ (از اتباع )، آرام . رجوع به شر شود.