بی لجام
لغتنامه دهخدا
بی لجام . [ ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + لجام = لگام ) بی لگام . بی افسار. || سرخود. یله و رها.
- آب بی لجام خورده بودن ؛ سر خود بار آمده بودن . (یادداشت مؤلف ).
- آب بی لجام خورده بودن ؛ سر خود بار آمده بودن . (یادداشت مؤلف ).