ترجمه مقاله

تاب گرفتن

لغت‌نامه دهخدا

تاب گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) راه خلاف رفتن . اعراض کردن . منحرف شدن . رجوع به تاب و تاب داشتن شود :
اگر تاب گیرد دل من ز داد
ازین پس مرا تخت شاهی مباد.

فردوسی .


که هر کس که آرد بدین دین شکست
دلش تاب گیرد شود بت پرست .

فردوسی .


وگرتاب گیرد سوی مادرش
ز گفت بد آگنده گردد سرش .

فردوسی .


مکن کامشب ز برفم تاب گیرد
بدا روزا که این برف آب گیرد.

نظامی .


ترجمه مقاله