تاجداری
لغتنامه دهخدا
تاجداری . (حامص مرکب ) تاجوری . پادشاهی . عمل تاجدار :
همچنین در تاجداری و جهانداری بپای
همچنین در ملک بخشی و جهانگیری بمان .
تا چو هدهد تاجداری بایدت در خلق دل
طوطی آسا طوق آتش کم نخواهی یافتن .
ای مهر نگین تاجداری
خاتون سرای کامکاری .
گل چون رخ لیلی از عماری
بیرون زده سر بتاجداری .
همچنین در تاجداری و جهانداری بپای
همچنین در ملک بخشی و جهانگیری بمان .
فرخی .
تا چو هدهد تاجداری بایدت در خلق دل
طوطی آسا طوق آتش کم نخواهی یافتن .
خاقانی .
ای مهر نگین تاجداری
خاتون سرای کامکاری .
نظامی .
گل چون رخ لیلی از عماری
بیرون زده سر بتاجداری .
نظامی .