ترجمه مقاله

تاج الملک

لغت‌نامه دهخدا

تاج الملک . [ جُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابوالغنایم مرزبان بن خسرو فیروز، وزیر ملکشاه سلجوقی . هندوشاه در تجارب السلف آرد: مردی بزرگ بود و عالی همت از خاندان قدیم شیراز مشهور بریاست ، صایم الدهر و تدین و تصون کردی و بوقت روزه گشادن بسیار خلق را جمع آوردی و چون بوزارت رسید آن قاعده برداشت و ابن البهاریه در این معنی گفته است :
قدکان صوم الدهر یجمعنا
فالان فرق بیننا الدهر
و تمکنت منهم مکید ته
فمضی انفاق وامکن الجهر.
و تاج الملک در عهد خواجه (خواجه نظام الملک ) ملازمت سلطان ملکشاه می نمود و از خواص و اصحاب سرگشت و الحق مردی جلد و کافی و کاردان بود و از جمله ٔ حاسدان خواجه و دایم پیش سلطان تقبیح صورت حال او کردی و خواجه به سبب ثبات قدیم و سوالف حقوق و سوابق اخلاص به سعایات او التفات نمی کرد و سمع سلطان بتدریج از مثالب و مساوی خواجه مملو شد تا آنگاه که خواجه شهادت یافت و تاج الملک ابوالغنایم از برای وزارت ترشیح یافته بود، همه می گفتندکه وزیر او باشد و سلطان چون ببغداد آمد بفرمود تا منجمان روزی از برای تاج الملک ابوالغنایم در مسند وزارت اختیار کنند. ایشان باتفاق روز آدینه منتصف شوال سنه ٔ خمس و ثمانین و اربعمائه اختیار کردند و سلطان ملکشاه روز چهارشنبه بشکار رفت و در شکار گاه محموم شد، ببغداد آمد و فصد کرد و قوتش ساقط گشت و روز آدینه که جهت جلوس ابوالغنایم مختار بود سلطان ملکشاه در گذشت و شخص او را بر سبیل عاریه در «شونیز» دفن کردند، و گویند هیچ آفریده بر سلطان نماز نگزارد و ازوفات خواجه تا وفات سلطان یک ماه تمام نبود... و درآن حال از پسران سلطان ملکشاه محمود با مادرش زبیده خاتون حاضر بود مقتدی جای ملکشاه باو داد و در بغداد بنام او بسلطنت خطبه کردند و او سی ساله بود و تاج الملک وزیر او شد از بغداد باز گشتند و کالبد سلطان را باصفهان آوردند و در مدرسه ٔ ملکشاهی دفن کردند و سلطان محمودبن ملکشاه بن الب ارسلان چون باصفهان رسید او را با برادرش برکیارق ابن ملکشاه جنگ افتاد. لشکرسلطان محمود شکسته شد و تاج الملک ابوالغنایم را بگرفتند و ناگاه غلامان خواجه در سر او ریختند و اعضای او را از هم جدا کردند زیرا مشهور چنان بود که خواجه را باغواء ابوالغنایم کارد زدند و وزارت ابوالغنایم بعد از خواجه بهفت ماه نکشید زیرا که خواجه در رمضان شهادت یافت چنانکه گفتیم و ابوالغنایم را در دوازدهم محرم سنه ٔ ست و ثمانین و اربعمائه کشتند. (تجارب السلف چ اقبال صص 281 - 282). خواندمیر در حبیب السیر آرد: ... سلطان نسبت به آن وزیر عالیشأن متغیر گشت و روزی بخواجه پیغام فرستاد... اگر من بعد ترک این طریقه ندهی بفرمایم تا دستار و دوات از پیش دست تو بردارند خواجه جواب داد که کارپردازان قضا و قدر دستارو دوات مرا با تاج و تخت تو در هم بسته اند... ناقلان بخاطر ترکان (ترکان خاتون ) کلمات موحش برین افزوده بعرض سلطان رسانیدند و سلطان از جواب خواجه در غضب شده فرمان داد که تاج الملک ابوالغنایم قمی که صاحب دیوان ترکان خاتون بود و با نظام الملک در غایت عداوت زندگانی می نمود تحقیق مهمات خواجه کند و مقارن این حال سلطان ملکشاه از اصفهان بصوب بغداد در حرکت آمده خواجه نظام الملک نیز از عقب روان شد و چون بنهاوند رسید یکی از فدائیان حسن صباح که او را ابوطاهر اوانی میگفتند باشارت حسن و استصواب تاج الملک در ماه رمضان سنه ٔ خمس و ثمانین و اربعمائه کاردی بخواجه رسانید و روز دیگر آن وزیر عالی گهر بروضه ٔ رضوان خرامید... (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 493). پس او را گرفته نزد برکیارق آوردند و وی بقصد استفاده از تجارب و ورزیدگی او بمنصب وزارت برقرارش کرد اما ورثه ٔ نظام الملک مدعی بودند که وی اسباب قتل وزیر فاضل را فراهم ساخته و باید بجزای خود برسد و در خلال این احوال یعنی به سال 486 هَ . ق . غلامان نظام الملک وی را پاره پاره کردند او مرد دانشمند و دانش پرور و صاحب خیرات و مبرات بود. و آرامگاهی در بغداد جهت شیخ ابواسحاق شیرازی ساخته و مدرسه ٔ بزرگ موسوم به «تاجیه » بنا و شیخ ابوبکر شاشی (چاچی ) را بمدرسی آنجا منصوب کرد- انتهی . رجوع به اخبارالدولة السلجوقیه چ محمد اقبال صص 67 - 69 و غزالی نامه ٔ همایی ص 217 و 290 و 229 و 305 و306 و رجوع به کامل ابن اثیرج 10 ص 89 و دستور الوزراء چ سعید نفیسی ص 130 و رجوع به ابوالغنایم و تاج الدین ابوالغنایم و ابن دارست در همین لغت نامه شود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: وزیر ملکشاه سلجوقی است ، وی پس از نظام الملک بمسند وزارت نشست و پس از وفات پادشاه مذکور زوجه اش ترکان خاتون او را بنیابت سلطنت پسر چهار ساله اش برگزید ولی طرفداران وزیر فاضل (خواجه نظام الملک ) از این کار روی گردان شده ، برکیارق را در اصفهان بتخت نشاندند، در نتیجه آتش محاربه در بین ترکان خاتون و برکیارق شعله ور گردید و تاج الملک نیز در این کار کشانده شد ولی کاری از پیش نرفت و مغلوب گردید و بطرف شهر یزدجرد فرار نمود.
ترجمه مقاله