ترجمه مقاله

تارو

لغت‌نامه دهخدا

تارو. (اِ) کنه باشد که بر گاو و دیگر حیوانات چسبد. (جهانگیری ). کنه باشد و آن جانوری است که بر شتر و گاو و گوسفند و امثال آن چسبد و خون ایشان را بمکد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). در جهانگیری به معنی کنه که به عربی «قراد» گویند و آن جانوری است که خون چارپایان مکد. (فرهنگ رشیدی ). نوعی از آنها مردم را بگزد و بکشد و در اغلب بلاد و طویله های کثیف بهم میرسد، خاصه در منزل میانه براه آذرآبادگان که سم او مهلک است و مرا گزیده و بهزار مرارت بهبود یافتم . (انجمن آرا) (آنندراج ). طبیعیین گفته اند که او بمرگ خود نمیرد چنانکه درکتاب حیوةالحیوان بنظر رسیده ، اما درباب نون نیز آورده اند ظاهراً «نارو» بنون اصح است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). «نارو» بنون اصح است و در اکثر فرهنگها نیز چنین است . (از فرهنگ رشیدی ). آنرا در آن شهر [ میانه ] مله گویند همانا مخفّف قمله است . (انجمن آرا) (آنندراج ). محمد معین در حاشیه ٔ برهان قاطع آرد: مصحف «نارد» است . رجوع به نارد و کنه شود.
ترجمه مقاله