ترجمه مقاله

تارونه

لغت‌نامه دهخدا

تارونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) غلاف شکوفه ٔ نخل است که هنوز نشکفته و از آن خوشه برنیامده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). غلاف شکوفه ٔ درخت خرما که هنوز نشکفته و خوشه برنیامده . (فرهنگ نظام ). || بعضی پوست غلاف و شکوفه و کرونر آنرا که کافورالنخل و دقیق النخل و گشن نامند و هر سه را دانسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || بعضی خوشه ٔ شکوفه ٔ آنرا [ نخل را ] که طلع نامند، دانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). بهترین آن دانه ٔ خوشبوی مأخوذ از نر آنست و مقوی دماغ و قلب و روح است ، عرق آن مکرر خورده شده است و آنرا غنچه ٔ خرما و کاردوالی نیزگویند و به عربی کفری خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در شیراز عرق تارونه فراوان است . (فرهنگ نظام ).
ترجمه مقاله