ترجمه مقاله

تاز کردن

لغت‌نامه دهخدا

تاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تاختن . حمله کردن . تعرض کردن :
اگر من بر تو لختی ناز کردم
و یا بر تو زمانی تاز کردم .

(ویس ورامین ).


بر او دست خود را سبک تاز کرد
وز انگشتش انگشتری باز کرد.

نظامی .


ترجمه مقاله