ترجمه مقاله

تامسکیلک

لغت‌نامه دهخدا

تامسکیلک . [ م َ ل َ ] (اِخ ) از اصطلاح هندوان ، براهمر گوید رأس ذنب «جوزهر» را سی وسه پسر است که آنها را تامسکیلک گویند و اشکال آنان مختلف و گرد آفتاب و ماهند و دلالت بر حریق کنند. (ماللهند بیرونی ص 312 س 5-7 و ص 314 س 13).
ترجمه مقاله