تبرم
لغتنامه دهخدا
تبرم . [ ت َ رَ ] (اِ) زن محترم و بزرگ و خاتون . (ناظم الاطباء). شعوری آن را بفتح اول و سکون را ضبط کرده و معنی آن را خاتون بزرگ نوشته است . (لسان العجم ج 1 ورق 285 الف ) :
تبرم خانواده بود ماما
نظرگاهش چوبوده جلوه آرا.
تبرم خانواده بود ماما
نظرگاهش چوبوده جلوه آرا.
میر نظمی (از لسان العجم شعوری ایضاً).