ترجمه مقاله

تبع

لغت‌نامه دهخدا

تبع. [ ت ُب ْ ب َ ] (اِخ ) ج ،تبابعة. یکی از ملوک یمن و بدین لقب ملقب نگردد مادام که حضرموت و سبا و حمیر در تصرف وی نباشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لقب پادشاه یمن . (آنندراج ) (مهذب الاسماء). لقب عام ملوک یمن . (آثار الباقیه ). ملوک تبع؛ ملوک یمن که به غلبه ٔ حبشیان بر آنان منقرض شدند و آنان بنابر روایت عرب نوزده تن بودند و چون نام چند تن از آنان تبع بوده این سلسله را تبابعه نامند. پادشاهان سلسله ٔ حمیریان یمن را تبع میگفتند چنانکه پادشاهان ایران را کسری (معرب خسرو فارسی ) و روم را قیصر (معرب سزار) و ترک را خاقان و حبشه را نجاشی (معرب انکاش بزبان حبشی ،با کافی که اشمام جیم میشود). (از اعلام زرکلی ج 1 ص 218 از کتاب العبر ابن خلدون ). رجوع به تبابعة شود.
ترجمه مقاله