تبنک
لغتنامه دهخدا
تبنک . [ ت َ ب َ ] (ص ) جوان محبوب و بلندبالا و توانا راگویند. (لسان العجم شعوری ورق 281 الف ) :
چه نیکو بود با خیالات نیک [کذا]
بریز [کذا و ظ: بزیر] آوریدن حریف تبنک .
چه نیکو بود با خیالات نیک [کذا]
بریز [کذا و ظ: بزیر] آوریدن حریف تبنک .
لطیفی (از لسان العجم ایضاً).