ترجمه مقاله

تبنیق

لغت‌نامه دهخدا

تبنیق . [ ت َ ] (ع مص ) تبنیق الودی ؛ پیوندکردن نهال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مجروح کردن پشت کسی را بتازیانه . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره کردن پشت کسی را بتازیانه . (قطر المحیط). || در گردن و عهده ٔ کسی کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). || بنیقه (گریبان ) ساختن برای پیراهن . || فراخ دهان و تنگ دنباله ساختن ترکش را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تبنیق کتاب ؛ بستن آن : اذا فرغت من قراءة الکتاب فبنقه و لاتضعه غیرمبنق . (اقرب الموارد). || اقامت کردن در مکان . || جمع کردن و آراستن سخن خود را. || بربافتن دروغ و آراستن آن را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله