ترجمه مقاله

تب استخوانی

لغت‌نامه دهخدا

تب استخوانی . [ ت َ ب ِ اُ ت ُ خا ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) تب دق . (بهار عجم ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام )(ناظم الاطباء). تب لازم . (فرهنگ نظام ). در عرف هند آنرا هدجر خوانند. (بهار عجم ) (آنندراج ) :
تب حاسدان استخوانی شده ست
گل سردمهران خزانی شده ست .

نورالدین ظهوری (از بهار عجم ).


رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
ترجمه مقاله