تب داشتن
لغتنامه دهخدا
تب داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) مبتلا به تب بودن . گرفتار تب بودن :
شاد کی باشد در این زندان تاری هوشمند؟
یاد چون آید سرود آنرا که تن داردش تب ؟
رجوع به تب و ترکیبهای آن شود.
شاد کی باشد در این زندان تاری هوشمند؟
یاد چون آید سرود آنرا که تن داردش تب ؟
ناصرخسرو.
رجوع به تب و ترکیبهای آن شود.