ترجمه مقاله

تب کرده

لغت‌نامه دهخدا

تب کرده . [ ت َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بیماری که گرفتار تب شده باشد. تب دار :
ولی تب کرده را حلوا چشیدن
نیرزد سالها صفرا کشیدن .

نظامی .


باز تب کرده را درآمد تاب
رغبتم تازه شد به بوس و شراب .

نظامی .


رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود.
ترجمه مقاله