ترجمه مقاله

تحرز

لغت‌نامه دهخدا

تحرز. [ ت َ ح َرْ رُ ] (ع مص ) خویشتن را نگاه داشتن . (دهار). تحرز از چیزی ؛ پرهیز کردن و خویشتن را نگاه داشتن از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). توقی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). احتراز و پرهیز. (فرهنگ نظام ) : آن دیگری که تحرزی داشت ... با خود گفت غفلت کردم . (کلیله و دمنه ). خردمندان ... از جنگ عزلت گرفته اند و از بیدار کردن فتنه ... تحرز... واجب دیده . (کلیله و دمنه ). دمنه ... با دل قوی ، بی تردد و تحرز، با وی [گاو] سخن گفت . (کلیله و دمنه ). از دریا و آتش تحرز و تجنب ممکن است واز خشم پادشاه ناممکن و متعذر. (سندبادنامه ص 72).
ترجمه مقاله